جدول جو
جدول جو

معنی صف نعال - جستجوی لغت در جدول جو

صف نعال
پایین مجلس و نزدیک کفش کن، برای مثال بود که صدرنشینان بارگاه قبول / نظر کنند به بیچارگان صفّ نعال؟ (سعدی۲ - ۶۵۷)
تصویری از صف نعال
تصویر صف نعال
فرهنگ فارسی عمید
صف نعال(صَفْ فِ نِ)
صف آخرین که بجانب بیرون باشد که اهل مجلس متصل آن نعلین از پا گذارند. (غیاث اللغات). پای ماچان. کفش کن. انتهای مجلس. نزدیک کفش کن. مقابل صدر:
وز گاه بیفتد بسوی چاه فرودین
وز صدر برانندسوی صف نعالش.
ناصرخسرو.
چون حاضر کردند و در صف نعال بداشت شاه گفت... (سندبادنامه چ احمد آتش ص 322). پس برفت و درآمد و بصف نعال بنشست گفتند این نه جای تست. (تذکرهالاولیاء).
بدر میجویم از آنم چون هلال
صدر می جویم در این صف نعال.
مولوی.
نیست دستی که کشد دست مرا یارانه
وز چنین صف نعالم سوی پیشانه برد.
مولوی.
بود که صدرنشینان بارگاه قبول
نظر کنند به بیچارگان صف نعال.
سعدی.
به آستانه نشینان بچشم کم منگر
که ره بصدر ز صف نعال می آید.
مطیعای اصفهانی (از آنندراج).
رجوع به صف النعال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَفْ فُنْ نِ)
صف آخرین که بجانب بیرون باشد، که اهل مجلس متصل آن نعلین از پا گذارند. (آنندراج). آنجا که مردمان کفش و نعلین از پا بیرون آورند و درون روند:
صف ّ پیشین شیعیان حیدرند
جزکه شیعت، دیگران صف النعال.
ناصرخسرو.
به صف النعال فقیهان نشینم
که در صدر شاهان نماند انتفاعی.
خاقانی.
و رجوع به صف نعال شود
لغت نامه دهخدا
پایماچان کفشکن آنجا که مردم کفش و نعلین از پا بیرون آوردند و بدون اطاق بدرون روند کفش کن: به صف النعال فقهیان نشینم که در صدر شاهان نماند انتفاعی. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار